ای عایشه ! فروتن باش که خداوند متعال، فروتنان را دوست می دارد و گردن کشان را دشمن می دارد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

 

فضّه

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
فضّه

تماس با نویسنده

عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :77416
بازدید امروز : 1
 RSS 

با ما دگر میل صفا در سحری نیست ...

بسم رب الزهراء

سلام

امشب دلم گرفته ، خیلی هم گرفته البته روزهای عیده ولی نمی دونم چرا اینطوری شدم شاید به خاطر حرفای سر شب بوده شاید هم .....

نمی دونم ولی « هوای گریه دارم»

این کلمات روهم می نویسم فقط برای این که شاید کمی آروم بشم ....

  با تو می گویم , گل من

توکه می دانی « در هوایت بی قرارم روز و شب»

قلبم شکسته , دلم گرفته , سینه ام آتش گرفته , آه, چرا من؟؟؟

تقصیر خودمه اینا کفاره گناهامه , اینا به خاطر اون همه خونیه که که به دل آقام کردم و خم به ابرو نیاوردم , به خاطر اون لحظاتیه که می دونستم امام زمانم منو می بینه ولی بازم گناه کردم و بعدش ..., شرمندگی

اما خدا ستار بوده و همه فکر می کنند که , آره فلانی هم آدم خوبیه «آخه چقدر از بدیهام رو پوشونده , چقدر منو تو چشم مردم عزیز کرده در حالی که من لایق اون تعاریف نبودم » به راستی که «اگر خدا ستار نبود زمین اهلش را فرو می برد»

    و حالا با تو می گویم ...

                    تویی که می شناسمت...

...

( این قسمت به علت از بین رفتن موضوع و به دلایل کاملا شخصی حذف شده است)

   ای وای از این قلم...

چه گستاخانه بر دل من چنگ می زند و چه بی رحمانه داغ مرا تازه تر می کند و آلامم را بیشتر ... کاش می شد که ننوشت و نگفت , دم فرو بست , خون خورد و مرد ولی افسوس ...

«به نفسی انت...»

یا مولا ! تو چه می کشی از دست دل , دلی که امثال منی پر ز خونش کردیم

باز هوای زیارت ناحیه کردم . نمی دونم چرا وقتی دلم می گیریه یاد زیارت ناحیه می کنم؟

شاید چون زیارت ناحیه اشکواره گل نرگس است در مظلومیت گل فاطمه و تغزلی است از حضرت بقیة الله برای حضرت ثارالله .

اگر با چشم دل خوب بنگری در این زیارت شاید شانه های مولا را که از شدت تألم تکان می خورد ببینی که می گرید و می خواند:

سلام بر گل سرخ بوستان محمدی
سلام بر حسین که جانش را هدیه محبوب کرد
سلام بر او که حضرت دوست شفاء را در تربتش قرار داد
سلام بر او که خیمه گاهش را شکستند

سلام بر غریب الغربا
سلام بر ساکن کربلا
سلام بر لبهان خشکیده
سلام برخونهای جاری
....

آه که کلام امام چه آرامش بخش است ...

تمام تألمات از دلت رخت بربسته جانت لبریز از ماتم حسین می شود تا جایی که هیچ چیزی را با شادی غمش مقایسه نتوان کرد ...

و محرم زدیک است.....

بر مشام جان رسد هر لحظه بوی کربلا

التماس دعا



نویسنده : » ساعت 9:29 عصر روز چهارشنبه 83 بهمن 14


بسم رب الزهراء

برای سرو باغ محمدی ، که سالروز گل کاشتن او در سرزمین ایران نزدیک است . دهه فجر ، انقلاب مهدی زهرا در ایران است .

ضمنا تخلص شاعر ::امین::است. او را می شناسید ؟

دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است

                          جـان را هـوای از قـفـس پـریـدن اسـت

از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان

                        بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم

                         بـاری عـلاج شـکر گـریبـان دریـدن است

شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت

                         خورشید من،برآی که وقت دمیدن است

 سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی

                         مـرغ نـگـه در آرزوی پـرکشـیـدن است

بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو

                       هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است



نویسنده : » ساعت 10:3 صبح روز سه شنبه 83 بهمن 6


بسم رب الزهراء

علی وجه الله

 

چون گشودم فال بخـت از مصـحـف روی حـبـیب

                                                 آیـه نصـر من الله آمـد و فتـح قـریـب

سوره قاف است رویش , هرکه آن مصحف بخواند

                                              گرچه کافر می نماید آیت شیء عجیب

رسـم عـشـق و عاشـقـی  اکـنون زنـو آمد پـدیـد

                                         چارده خط, چون عیان شد بر رخ ماه حبیب

گر سر سفره کفر و دین خواهد گشودن در جهان

                                          از چه بـندد زلف را بـرچهره یار من صلیب

پیش وجه ات هالک آمد جمله اشیاء یا علی (ع)

                                       شادی زان روی خرم, گـو بـمیـر از غم رقیب

                        دیوان شهید سید عماد الدین نسیمی

 



نویسنده : » ساعت 8:56 عصر روز سه شنبه 83 دی 29


.

بسم رب الزهراء

شهید باهنر در اولین سخنرانی بعد از گرفتن رأی اعتماد از مجلس مرداد ماه 1360

"... محور سیاست مان مبارزه قاطع و بی امان با دولت غاصب صهیونیستی اسراییل است و مسأله تشکیل جبهه اسلامی ضد صهیونیستی هم یکی از آرمانهای انقلاب ما است."

 



نویسنده : » ساعت 8:8 عصر روز سه شنبه 83 دی 29


بسم رب الزهراء

 

    سلام    

   اینم یه نشونه  به جای اون اهرام ثلاثه که با کلی زحمت یکی از بهترین دوستان طراحی و جایگزین شد لطف کنید برای طراحی لوگو نظر بدبد تا به طرح نهایی برسم .

التماس دعا



نویسنده : » ساعت 9:8 صبح روز یکشنبه 83 دی 27


انتقال قدرت در عراق !!!



نویسنده : » ساعت 5:20 عصر روز یکشنبه 83 دی 20


بسم رب الزهراء

فضه نوبیه کنیزی در اوج عظمت 2

سلام امروز ادامه داستان فضه نوبیه را اینجا می ذارم امیدوارم مفید فایده باشه التماس دعا

اما صادق (علیه سلام) نیز به روایت از پدرانش از قول حضرت علی (علیه سلام) می فرماید:

« پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کنیزی به نام فضه نوبیه را برای خدمت به دخترش فاطمه (سلام الله علیها) قرار داد . او هم به فاطمه (سلام الله علیها)  خدمت می کرد . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعایی به او آموخت ... »

فاطمه (سلام الله علیها) به فضه فرمود:

آیا آرد خمیر می کنی و یا نان می پزی؟

فض پاسخ داد که :

ای سرور من من آرد را خمیر می کنم و هیزم می آورم . فضه برای آوردن هیزم حرکت کرد . هنگامی که می خواست هیزمها را بیاورد به سبب زخمی که در دستش بود نتوانست . از این رو دعایی را که پایمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او آموخته بود خواند :

« یا واحد لیس کمثله احد , تمیت کل احد و انت علی عرشک واحد لاتأخذه سنه و لا نوم » ناگهان مردی اعرابی پیش آمد و دسته هیزم را برای او تا در خانه فاطمه (سلام الله علیها)  برد .

ابن عباس , در ذیل آیه زیر که در شأن اهل بیت(علیهم سلام) نازل شده است می گوید :

« یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا ...»

« به نذر هایشان وفا می کنند و از روزی که شرش همه جا را گرفته است ., بیم دارند و برای خدا مسکین و یتیم و اسیر را اطعام می کنند »

حسن و حسین(علیهما سلام) بیمار شدند . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عموم مردم نارحت شدند و به علی(علیه سلام)  گفتند : برای سلامتی آنها نذری کن ! علی(علیه سلام)  پاسخ داد : اگر این دو از بستر بیمار برخاستند سه روز به شکرانه سلامتی آنها روزه می گیرم . فاطمه (سلام الله علیها) و کنیز وی فضه نیز چنی نذز کردند . چندی نگذشت که حسنین (علیهما سلام) سلامتی خود را باز یافتند . در این ایام , آل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آه در بساط نداشتند . از این رو علی(علیه سلام) نزد شمعون خیبری رفت و سه پیمانه جو از او به امانت گرفت . فاطمه(سلام الله علیها) پیمانه اول را آرد کرد و از آن نان پخت . علی (علیه سلام) نیز د مسجد به همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خواند و سپس برای افطار کردن به خانه آمد . همین که غذا آماده شد , در خانه به صدا آمد و سپس مسکینی ندا داد : سلام بر شما ای اهل بیت محمد . من مسکینی از مسلمانانم , مرا سیر کنید ؛ باشد که خداوند شما را با طعامهای بهشتی سیر کند . علی (علیه سلام) دستور داد تا غذا را به او دادند و آن روز به آب افطار کردند . روز دوم نیز به همین صورت یتیمی از فرزندان مهجرین به در خانه آمد و غذا را به او دادند و روز سوم نیز اسیری به در خانه آمد و غذا را به ادادند و خاندان وحی سه روز پیاپی روزه خود را با آب افطار کردند . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه آنها آمد و آثار گرسنگی را در چهره آنها مشاهده کرد . ناگهان فرشته وحی این آیات را به ارمغان آورد :

« هل اتی علی الانسان  حین من الدهر لم یکن شیاء مذکورا ... انما یطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا »

« بر انسان مدتی گذشت و او چیز درخور ذکر نبود .... جز این نیست که شما را در راه خدا اطعام می کنیم و از شما توقع پاداش و تشکر نداریم »

همچنین از جریان ذیل به خوبی بر می آید که فضه تسلط زایدی بر آیات قرآن داشته است به گونه ای که همه خواسته ها و پاسخهای خویش را فقط با خواندن آیات مناسب اظهار می کرده است . توجه به آیات و ترجمه هر یک نشان می دهد که چقدر به تناسب آیات را انتخاب می نموده است .

ابوالقاسم قسری می گوید : د میان بیابان از قافله جدا افتادم . در راه زنی را دیدم . به او گفتم: تو کیستی؟

پاسخ داد: «و قل سلام فسوف تعلمون» ؛ «سلام کن و سپس خواهی دانست»

به او سلام کردم و گفتم : در اینجا چه می کنی ؟

گفت : «من یهدی الله فلا مضل منه» ؛ « کسی را که خداوند هدایت کند , گمراه کننده ای ندارد» (گم شده ام)

به او گفتم آیا از طایفه جنیان هستی و یا انسانی؟

گفت : « یا بنی آدم خذوا زینتکم» ؛ « ای فرندان آدم زینتها یتان را از خودتان دور کنید»

گفتم : از کجا می آیی؟

گفت : « تنادون من مکان بعید» ؛ « از مکان دوری ندا می شوید»

گفتم : مقصدت کجاست ؟

گفت: « ولله علی الناس حج البیت» ؛ « و از برای خدا بر مردم حج است »

گفتم : چند روز است از کاروان دور مانده ای ؟

گفت : « و لقد خلقنا السموات و الارض فی سته ایام » ؛ « هر آینه آسمانها و زمین را در شش روز خلق کردیم »

گفتم : آیا غذا می خواهی ؟

گفت : « و ما جعلناهم جسدا لا یإکلون الطعام » ؛ « آنها را جسدی نیافریدیم که به غذا نیاز نداشته باشند » (بله)

به او غذا دادم و گفتم : کمی تندتر راه بیا !

گفت : « لا یکلف الله نفسا الاوسعها » ؛ « خدا هیچ فردی را بیشتر از توانش مواخذه نمی کند » (نمی توانم)

گفتم : پشت سر من سوار شو

گفت : « لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا » ؛ « اگر دو خدا در زمین و آسمان بود هر آینه فساد می شد » (نمی شود به علت مسأله محرمیت)

از مرکب پیاده شدم و او سوار شد و گفت : « سبحان الذی سخر لنا هذا » ؛ « منزه است خدایی که این [حیوان] را برای ما قرار داد »

هنگامی که به کاروان رسیدیم به او گفتم در این کاروان آشنایی داری ؟

گفت : « یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض » , « و ما محمد الا رسول » , « یا یحی خذ الکتاب » , « یا موسی ان انا الله » ؛ « ای داوود ما تو را در زمین خلیف قرار دادیم » , « محمد جز فرستاده ای نیست » , « ای یحی کتاب را بگیر » , « ای موسی من خدا هستم »

ناگهان چهار جوان به سوی او دویدند به او گفتم : اینان کیانند ؟

گفت : « المال و البنون زینه الحیاه الدنیا » ؛ « مال و اولاد زیبایی زندگی دنیوی است »

هنگامی که جوانها به او نزدیک شدند به آنها گفت : « یا ابت استإجره ان خیر من استإجرت القوی الامین » ؛ « ای پدر او را استخدام کن زیرا بهترین کسی که برای استخدام کردن مناسب است فردی قوی و امانتدار است » ( به این فرد پاداشی بدهید )

آنان نیز چیزهایی به من دادند . زن ادامه داد : « والله یضاعف لمن یشاء » ؛ « خداوند برای آنکس که بخواهد بیشتر می کند » (به او بیشتر بدهید)

آنان نیز مال بیشتری به من دادند .

از جوانها پرسیدم : این زن کیست ؟

گفتند ای مادر ما فضه , کنیز فاطمه زهراء (سلام الله علیها) است در طول بیست سال گذشته جز با آیات قرآن سخن نگفته است .

به نقل از ماهنامه پیام زن برگرفته از نوشته سید مهدی علیزاده موسوی


 



نویسنده : » ساعت 5:24 عصر روز شنبه 83 دی 19


بسم رب الزهراء

سلام , از این به بعد ان شاء الله وبلاگ به صدای دختر شهید ناصری که نامه ای برای پدر شهیدش قرائت می کند مزین خواهد بود.

التماس دعا

 



نویسنده : » ساعت 12:47 صبح روز چهارشنبه 83 دی 16


بسم رب الزهراء

سلام قرار بود راجع به فضه بنویسم اما متاسفانه این محقق ما که انشاء الله قراره من بعد از این برای ما مطلب بیاره از اون موقع تا الان رفته که مطلب را جمع آوری کنه  بیاره ولی ... .

فضه نوبیه ؛ کنیزی در اوج عظمت

گاه روح بلند انسان حصارها ظاهری و معیارهای مادی را می گسلد و آدمی ا به نقطه ای می رساند که حیرت همگان را بر می انگیزد. افرادی که در ظاهر جایگاه بلندی در اجتماع ندارند و در دیدگان ظاهربین مردم , در ردیف قشرهای پایین چامعه شمرده می شوند اما در عالم معنا و در تعالی روح , گوی سبقت را از بسیاری از بزرگ زادگان . صاحب منسبان ربوده اند .

فضه , یکی از این افراد بود . زنی بود که در ظاهر کنیز بیش نبود . اما در زهد , تقوا و پرهیزکاری , جاگاهی بس رفیع داشت . کمر به خدمت بانویی بسته بود که فرشتگان آرزوی خدمت او را داشتند . او خدمتکار  سرور زنان عالم , فاطمه زهراء (سلام الله علیها) بود . عشق به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در وجودش شعله می کشید و در سخنوری و بلاغت یکه تازی کم نظیر بود . فضه , تنها خدمتکار فاطمه (سلام الله علیها) و خانواده اونبود ]البته همین فضیلت او را ادیگر صفات بی نیاز می ساخت[, بلکه همچون غنچه ای زیبا , با نور پرفروغ نبوی و تربیت والی فاطمی روز به روز شکفته تر می شد و بر معارف و دانشش افزوده می گشت.

ورقه بن عبدالله ازدی می گوید :

برای زیارت خانه خدا حرکت کردم و به فضل و آمرزش امیدوار بودم. در حالی که طواف می کردم , به زنی نمکین با بیانی نافذ برخوردم . زن با فصاحت تمام می گفت : ا یخدای بیت الحرام و حافظان گرامی و پروردگار زمزم و مقام و مشاعر بزرگ و خداوند محمد , بهترین موجودات , مرا با سروران پاکیزه و فرزندان آنان محشور گردان . ای حجاج بدانید سروران من بهترین برگزیدگان خداوند هستند و برترین نیکوکاران می باشند , کسانی که عظمتشان از همه والاتر است ... .

گفتم : ای زن به گمانم تو از کنیزان اهل بیت هستی؟

گفت : آری

گفتم خدمتکار کدامین از آنهایی؟

پاسخ داد : من فضه کنیز فاطمه زهراء (سلام الله علیها) دختر محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) که خداوند بر پدرش و شوهرش و و فرزندانش درود فرستد , هستم .

به او گفتم خوشا به حال تو . من علاقه دارم با تو سخن بگویم . از تو می خواخهم وقتی را قبرار دهی تا پرسشی را از تو بپرسم . هنگامی که طوافت تمام شد , در کنار سوق الطعام بایست , تا من نیز بیایم . خداوند به تو پاداش خیر دهد . پس از آنکه از طواف فارغ شدم و خواستم به خانه بازگردم , راهم را از سوق الطعام قرار دادم . فضه در آنجا منتظر من بود . در گوشه ای با یکدیگر نشستیم . به او هدیه ای دادم و خاطرنشان  کردم کا این صدقه نیست . سپس گفتم : ای فضه از سرورت فاطمه (سلام الله علیها) برایم بگو پس از وفات پدرش از او چه دیدی؟

هنگامی که فضه سخنم را شنید , چشمانش به اشک نشست و در حالی که گریه بر او امان نمی داد , گفت ای ورقه , حزنی عظیم ا در وجود من افروختی و آتشی را که در قلبم و به خاموشی می رفت , برافروختی پس گوش کن تا برایت از آنچه که دیده ام بگویم ؛

« بدان هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت , بزرگ و کوچک بر او گریستند . تمامی نزدیکان , اولیاء , اصحاب , دوستان و بیگانگان غمگین شدند. هیچ فردی را نمی شد یافت که نگرید و یا فریاد نزند . اما در میان تمامی نزدیکان و اصحاب , اندوه و گریه هیچ کس به سرور من فاطمه (سلام الله علیها) نمی رسید . هر لحظه حزنش بیشتر می شد و چشمه های دیدگانش , بیش از پیش می جوشید . هفت روز در خانه ماند و همواره ناله می کرد . هر روز گریه و ناله اش از روز قبل بیشتر می شد . صبح وز هشتم که فرا رسید حزنی را که در دل پنهان کرده بود آشکار کرد . با حالتی آشفته ا خانه خارج شد و سخنان و رفتارش , یاد پامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  را در ذهنها زنده می کرد ....»

ادامه مطلب در پست بعدی ان شاء الله

به امید آزادی قدس شریف



نویسنده : » ساعت 7:57 عصر روز یکشنبه 83 دی 13


بسم رب الزهرا

سلام

ببخشید از اینکه اینو می‌نویسم ولی یه عزیزی ما رو به این نتیجه رسونده آخه چاقوشو گذاشته بیخ گلوی ما میگه راجع به خود فضه بنویس

ما هم میگیم چشم ان‌شاء الله در هفته آینده اگر زنده بودیم می‌نویسیم

در آخر از اینکه با نثر شکسته نوشتم معذرت می‌خواهم

به امید ظهور مولا و آزادی قدس



نویسنده : » ساعت 8:23 صبح روز پنج شنبه 83 آذر 5

<      1   2   3      >